اسلام دین جاویدان و کامل ترین دین در مسایل عقیدتی
حمله اعراب به ایران
زبان
دریافت پیدیاف
پیگیری
نمایش مبدأ
بیشتر بدانید
پیشنهاد شده است که جنایات اعراب در حمله به ایران در این مقاله ادغام شود. (بحث)
حمله? اعراب به ایران یا اشغال ایران به دست مسلمانان به مجموعه حملاتی به شاهنشاهی ساسانی در قرن هفتم میلادی اشاره دارد که از سال 633 میلادی در زمان خلافت ابوبکر شروع شد، در زمان عمر به اوج خود رسید و در زمان عثمان منتهی به سقوط کامل دولت ساسانی در سال 651 میلادی (مطابق با سال 30 هجری شمسی) و کشته شدن یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانیان، شد. این حملات همچنین باعث افزودن ایران به قلمرو خلافت اسلامی شد. اشغال ایران، سرآغاز فرایند تدریجی گرویدن ایرانیان به اسلام بود که چند قرن طول کشید. منابعی اشاره میکنند که اسلام آوردن ایرانیان باعث در امان ماندن از کشتار آنان و مانع پرداخت مالیاتهایی که روستاییان توان پرداخت آن را نداشتند و بیشتر از درآمد محصولاتشان بود، میشد[2][3] از میان حملههایی که اقوام دور و نزدیک در طول تاریخ به خاک ایران کردهاند، حمله? اعراب بیشترین تأثیر را بر ایران گذاشت.[4][5][6]
حمله اعراب به ایران
بخشی از فتوحات مسلمانان
جنوب غربی آسیا در آستانه تهاجم اعراب
تاریخ 654–632 میلادی[1]
موقعیت
میانرودان، قفقاز و ایران
نتایج پیروزی خلافت راشدین
طرفهای درگیر
شاهنشاهی ساسانی
خلافت راشدین
فرماندهان و رهبران
یزدگرد سوم †
رستم فرخهرمز †
فرخزاد هرمز
ماهبدان
هرمز جادویه
بهمن جادویه †
انوشگان †
اندرزاغر
پیروز خسرو †
مردانشاه †
اسفندیاذتسلیم شده
گلینوش †
مهران رازی †
آزادبه
سیاوخش †
شهریار †
شهریار دربندی †
بوسبوهرا
مهران همدانی †
شهربراز جادویه
موشغ سوم †
موتا دیلمی †
نرسه
هرمزان (اسیر)
کنادبکتسلیم شده
مردانشاه دماوندیتسلیم شده
جوانشیر
برزین شاه
ماهویتسلیم شده
شیرویه اسواریتسلیم شده
سیاه اسواریتسلیم شده
شهرگ †
اپرویز سکستانیتسلیم شده
فیلکان †
یزدانفرتسلیم شده
مهران بهرام چوبین
نخیرگان
ابوبکر
عمر بن خطاب
عثمان بن عفان
خالد بن ولید
مثنی بن حارث شیبانی
ابوعبید ثقفی †
سعد بن ابیوقاص
ابوعبیده جراح
هاشم بن عتبه
قعقاع بن عمرو
طلیحه بن خویلد †
شرحبیل بن سمط
عمرو عاص
ابوموسی اشعری
عمار یاسر
نعمان بن مقرن †
علاء بن الحضرمی
زبیر بن عوام
عرفجة بن هرثمه بارقی
حذیفة بن یمان
عثمان بن ابیالعاص
مغیرة بن شعبه
قعقاع بن عمرو
عاصم بن عمرو
عیاض بن غنم
احنف بن قیس
عبدالله بن عامر
اندکی پس از درگذشت محمد بن عبدالله، ابوبکر لشکری را به سرزمینهای جنوب رود فرات و شهر حیره در غرب قلمرو ساسانیان (عراق کنونی) فرستاد و آنجا را فتح کرد. پس از بازپسگیری و جابجا شدن این شهر میان مسلمانان و ساسانیان در زمان عمر، سرانجام لشکر سلطنتی ایران تحت فرماندهی رستم فرخزاد در نبرد قادسیه با اعراب درگیر شد که نتیجه آن پیروزی اعراب بود. سپس تیسفون، پایتخت ساسانیان، پس از یک محاصره کوتاه تسخیر و غارت شد و سپس در نبرد جلولا اشغال عراق تکمیل شد. التون دنیل معتقد است که پس از تصرف عراق عمر علاقهای به گسترش جنگ تا فلات ایران نداشت اما به دلایل مختلف از جمله علاقه لشکریان عمر به کسب غنائم بیشتر و ترس عمر از حمله یزدگرد یا یکی از مدعیان سلطنت، نهایتاً تصمیم به حمله گرفت. در سال 642 آخرین مقاومت منسجمِ ایرانِ ساسانی در نبرد نهاوند رخ داد (نبرد نهاوند) که پس از نبردی خونین اعراب پیروز شدند. یزدگرد متواری شده و عاقبت در سال 651 میلادی بنا به روایتی به دست آسیابانی در مرو کشته شد.[7][8][9]
جنگ نهاوند مقاومت دولت مرکزی را در هم شکست، و از این زمان به بعد موانع پیشروی اعراب مقاومتهای محلی بود که در برخی موارد شدید بودند. فتوحات اعراب به سمت شرق ادامه یافت. طی چند سال ولایتهای دیگر ایران شامل اصفهان، ری، فارس، آذربایجان، ارمنستان ایران، سیستان و خراسان هم سقوط کردند. با این حال طبرستان و نیز گیلان تا یکی دو سده تحت سلطه اعراب در نیامد و افرادی از اشراف ایران در آنجا حکومت میکردند، چنانکه احمد کسروی در بهار نوشتهاست:
«اوایل قرن سوم که دامنه? فتوحات اسلامی در آسیا تا حدود چین و در آفریقا تا سواحل بحر اطلس و در اروپا تا وراء جبل آلپ امتداد یافته بود و در پایتختهای اسپانیا و پرتغال به جای ناقوس صدای اذان مسلمین به اطراف طنین میانداخت، در قلل جبال سوادکوه آتشکدههای دین زرتشت دایر و مشتعل بود و اسپهبدان هنوز کیش نیاکان خود را از دست نداده بودند.»[10] اعراب پس از اشغال هر شهری قراردادی با سران آن شهر میبستند که در آن میزان مالیاتی (جِزیه) که قرار است که از شهر اخذ شود را مشخص میکرد. روال کلی این بود که شهرها پس از عقد قرارداد صلح، شهرها قیام میکردند. قیامها مخصوصاً تا 651 میلادی که یزدگرد زنده بود، بیشتر رایج بود و مقاومتهای محلی قوی و مکرر بود. در برخی موارد مخالفان نیروی بزرگی نیز فراهم کرده بودند.[11][12][13] مورخان در مورد انگیزه قیامها نظرات مختلفی دارند.[12][14][15]
مورخان دلایل متعددی را در مورد انگیزه و علت شروع حملات اعراب به ایران ذکر کردهاند: دورنمای کسب ثروت و زمین، گرسنگی و فقر، تلاش برای گسترش اسلام، تلاش برای رها کردن اعراب بینالنهرین از سلطه ساسانیان، عرب گرایی، تغییرات آب و هوایی، گسترش شبکه تجاری و غیره. همچنین، مورخان دلایل مختلفی را برای سقوط ساسانیان بیان کردهاند: نزاع مذهبی و طبقاتی، فقدان حمایت مردمی، نزاع میان اشراف، بیثباتی سیاسی، و هزینه درگیریهای طولانی و ناموفق اخیر با امپراتوری روم شرقی، اپیدمی طاعون، آشفتگی مربوط به جانشینی تخت پادشاهی، دین اسلام، اختلافات میان طبقات جامعه و عدم هماهنگی میان آنها، باور ایرانیان به سرنوشت و پذیرش شکست، وجود پیروان فرقههای غیر آیین مزدیسنا (زرتشتی) و مسیحیان که در دفاع از معابد آتش و خانواده ساسانی اخلال ایجاد میکردند و عوامل دیگر.[15][16][17][18][19][20]
تا هنگام قتل عثمان، اشغال کردن ایران، کامل شده بود و پادگانهای اعراب در چند منطقه جهت اطمینان از اخذ مالیات برقرار شده بود. از زمان معاویه به بعد برنامه اسکان دائمی برخی اعراب در ایران اجرا شد.[6] در زمان امویان اعراب از آمودریا فراتر رفته و وارد کوههای افغانستان شدند.[21] اعراب معمولاً در امور داخلی مردمان محلی که مالیات خود را میپرداختند دخالت نمیکردند.[22] در قرون اول اسلامی، سران محلی مسئولیت اداره محلات و شهرها را بر عهده داشتند. پس از فتح یک ناحیه، اعراب در پادگانهایی که ساکن میشدند که یا خود تبدیل به شهر میشدند یا اینکه در نزدیکی شهرهای دیگر قرار داشتند. در زمان فتح و دوره بلافاصله پس از آن ارتباط و ادغام کمی بین اعراب و ایرانیان محلی وجود داشت؛ و خلیفه اسکان اعراب در ایران را حمایت میکرد.[23] با گرویدن زرتشتیان به اسلام قوانینی برای ارتباط بین آنها وضع شد.[22][24]
نوشتههای مورخان در مورد تاثیرات مثبت یا منفی حمله اعراب آمیخته با ارزیابیهای خوب و بد بودهاست. زرینکوب رفتار اعراب با ایرانیان را «مضحک، شگفتانگیز، و ظالمانه» خوانده و اعراب را مردمانی «خشن و ساده دل» میداند[18] و مینویسد که بهجز کسانی که بهشدت تحت تأثیر تعالیم اسلامی قرار گرفته بودند، بقیه نسبت به اعراب احساس کینه و نفرت داشتند. از طرف دیگر حقیقت را نویسندگان شکل دیگری میبینند. کلود کائن مینویسد که تحت تأثیر جنبشهای ملی گرایانه دوران مدرن، تمایل به سمت نمایش ایرانیان و اعراب به عنوان دو گروه متخاصم رفتهاست، درحالیکه این دیدگاه با حقایق تاریخی سازگار نیست.[14] چیز رابینسون نیز خشونتهای نظام مند دوران فتوحات علیه غیرمسلمانان تا پیش از مروانیان را مطالب تحریف شده میداند
جستجوی پیشرفته
آیین رحمت - معارف اسلامی و پاسخ به شبهات کلامی
ادیان شناسی
اسلام
اسلام، حکومت و سیاست
پرسش :
آیا درست است که ورود اعراب به ایران به تحریک شخص سلمان فارسی بوده و او اعراب را نسبت به نقطه ضعفهای ایرانیان آگاه ساخت؟! آیا او آدم جاه طلبی بوده که به خاطر سهیم شدن در قدرت، اسلام آورد؟!
پاسخ اجمالی:
اولا: سلمان یک دهقان زاده جهانگرد بود؛ او در هیچ ساختار دیوانی یا نظامی طبقاتی ساسانیان حضور نداشت تا اطلاعاتی از سازمان های دیوانی و نظامی ایرانی داشته باشد. ضمن اینکه از زمانی که سلمان فارسی در پی حقیقت، از ایران خارج شده بود، تا زمانی که نبردهای مسلمانان با امپراتوری ساسانی درگرفت، چندین سال گذشته بود. طبیعی است در طی این زمان، بسیاری از اموری که ممکن است امروز اسرار جنگی و امنیتی به شمار آیند، فردا روز چیزی جز یک مشت اطلاعات سوخته و بی مصرف نباشند.
ثانیا: منابع تاریخی شهادت می دهند که حضور سلمان فارسی نه تنها به گسترش درگیری و جنایت های جنگی نیانجامید، بلکه برعکس موجب جلوگیری از خونریزی شد. او هنگامی که لشکر مسلمانان به مدائن رسید، از در صلح جویی با مردم شهر صحبت کرد و با تدبیر خیرخواهانه موجب تسلیم بدون درگیری شهر تیسفون و پیوستن چهار هزار نفر از سپاهیان ایران به لشکر اسلام شد.
ثالثا: سلمان فارسی به قدری زاهد بود که زیر سایه درختان و دیوارها می زیست و با ساختن خانه برای خودش مخالف بود، تا آنکه به اصرار یکی از دوستانش به اقامت در منزلی رضایت داد که بسیار کوچک و ساده بود. سهمی که از بیت المال می گرفت را به نیازمندان می داد و از راه سبدبافی و کارهایی از این دست، ارتزاق می کرد. چگونه می توان چنین شخصی را به قدرت طلبی و جنگ افروزی متهم کرد؟!
پاسخ تفصیلی:
انقراض سلسله ساسانیان توسط مسلمین و فتح ایران به دست آنان بعد از وفات رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) همیشه موضوعی برای سؤالات فراوان و طرح شبهات گوناگون علیه دین مبین اسلام بوده است. یکی از این سؤالات، گزاره ها و اتهاماتی است که علیه شخصیت برجسته صدر اسلام و صحابی جلیل القدر رسول خدا(ص) جناب سلمان فارسی اقامه می گردد و ادعا می شود که اصولا مسلمانان به تشویق و تحریک او - که مردی جاه طلب بود و برای سهیم شدن در قدرت، اسلام آورده بود - به ایران هجوم آوردند. همچنین ادعا می شود که سلمان فارسی با آموزش های نظامی ای که به اعراب داد و همچنین آگاه کردن شان به نقاط ضعف ایرانیان، مسیر آنها را برای تسلط بر ایران هموار کرد. بنابراین ادعا، فتح تیسفون و دستیابی اعراب به گنجینه های گرانبهای ایرانیان و جنایاتی که بعضا در جریان این جنگ ها صورت پذیرفت، منتسب به آن جناب می گردد و حتی گفته می شود که سپرده شدن برخی از مناطق فتح شده به ایشان به عنوان حاکم و استاندار نیز مُزد آن خیانت های وطن فروشانه است!
این ادعا با حقایق تاریخی و سیره شخصیتی سلمان و ریشه های وقوع جنگ میان امپراطوری ساسانیان و حکومت نوپای اعراب مسلمان در تضاد است که جهت روشن شدن این حقایق ضروری است اموری را بررسی و تحلیل کنیم.
مروری بر سیره سلمان فارسی و چگونگی ایمان آوردنش به پیامبر(ص)
سلمان در یکی از شهرهای ایران(1) به دنیا آمد، روح آزاده و حق جویی داشت(2) و اگرچه بنابر اقوالی، در ابتدا زرتشی بود(3) اما همین حقیقت جویی او را به گرویدن به دین مسیحیت سوق داد(4) تا جایی که رنج مهاجرت به مرکز مسیحیت آن روز یعنی شام را بر خود هموار کرد تا نزد اسقف آن دیار به یادگیری آموزه های مسیحی و عبادت بپردازد.(5)
پس از سال ها اقامت در شام، به شهرهایی در عراق مهاجرت کرد تا عبادت خود را در آنجا دنبال کند و طی اقامت در یکی از این شهرها بود که اسقفی به او بشارت ظهور پیامبری جدید در حجاز را داد.(6) او نشانه های این پیامبر جدید را از راهبی شنید(7) و به شوق دیدارش راهی جزیرة العرب شد، اما در نیمه راه مورد ستم کاروانیانی که همراه شان بود قرار گرفت و به بند بردگی کشیده و به مردی یهودی فروخته شد(8) و طی حوادثی به عنوان برده یکی از مردان قبیله یهودی بنی قریظه، به شهر یثرب رسید.(9)
با مهاجرت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از مکه به یثرب (مدینه) سلمان نیز یکی از اولین کسانی بود که خود را به آن حضرت رساند تا در وجود ایشان، اوصاف و نشانه های پیامبر نوظهور را - همان طور که از بزرگان مسیحی شنیده بود - بجوید. سلمان طی وقایع مختلفی، به صدق آن نشانه ها در حضرت رسول(ص) وقوف یافت و به ایشان ایمان آورد(10) و در مقابل پیامبر(ص) نیز طی توافقات و معامله ای که زمان زیادی به طول انجامید و سلمان را از حضور در غزوات بدر و احد محروم کرد، او را از صاحب یهودی اش خرید و آزاد کرد.(11) از آن پس، سلمان ملازم پیامبر اسلام(ص) شد و در هیچ کدام از غزوات مسلمانان غایب نبود.(12) به پیشنهاد او بود که مسلمانان در جنگ احزاب با حفر خندق به دور مدینه، خود را از گزند سپاه مشترکین دور نگه داشتند(13) و - بنابر نقل منابعی - و در جنگ طائف، با ساختن و به کارگیری منجنیق، بر دشمنان شان فائق آمدند.(14)
سلمان فارسی بعد از وفات پیامبر(ص) و نقش او در فتح ایران
تمرکز بر این مقطع از زندگی این صحابی بزرگوار و بررسی جزئیات آن نشان می دهد ادعاها و اتهامات مطرح شده علیه آن جناب تا چه اندازه بی اساس و غیرمنصفانه است. درست است که سلمان فارسی در جنگ های منجر به فتح ایران همراه با لشکر مسلمانان حضور داشت و حتی بعدها از سوی حکومت وقت به استانداری و اداره امور برخی از همان مناطق فتح شده منصوب شد، اما بررسی اقدامات این صحابی جلیل القدر نشان می دهد که این حضور و زمامداری تا چه اندازه به سود مصالح خود ایرانیان بوده است.
در جریان حوادث تلخی که بعد از وفات رسول خدا(صلی الله علیه وآله) دامن گیر جامعه اسلامی آن روز شد و به خلافت ابوبکر منتهی گشت، سلمان فارسی از آن جا که بارها و بارها، بی واسطه تأکیدهای پیامبر اسلام(ص) را درباره ولایت داشتن حضرت علی(علیه السلام) شنیده بود، سرسختانه به مخالفت با تصمیماتی که در سقبفه بنی ساعده اتخاذ شده بود برخاست(15) و در این راه حتی آماده جهاد و مبارزه مسلحانه شده بود.(16) با این حال پس از اینکه حضرت علی(علیه السلام) به خاطر حفظ کیان جامعه اسلامی آن روز و آسیب نرسیدن به نهال نوپای اسلام، مصلحت را در سکوت، خانه نشینی و حتی مشورت دادن به حاکمان وقت جامعه دیدند، سلمان فارسی نیز با اتخاذ همین رویه، توانایی ها و دانش و درایت خود را در اختیار امور مربوط به مصالح والای مسلمانان قرار داد که یکی از آنها موضوع جنگ با ایران بود. طی نبردها و درگیری هایی که مسلمانان در زمان خلیفه دوم با امپراتوری ساسانیان آن روز پیدا کردند، سلمان فارسی - همراه با حذیفه بن یمان - طلایه دار یکی از لشکرهای مسلمانان بود.(17
اولا: سلمان یک دهقان زاده جهانگرد بود؛ او در هیچ ساختار دیوانی یا نظامی ساسانیان حضور نداشت تا اطلاعاتی از سازمان های دیوانی و نظامی ایرانی داشته باشد. او همواره در سفر بود و در کنیسه ها و کلیساها و سرزمین هایی مثل عراق، شام و برخی شهرهای رومی دنبال حقیقت معنوی بود و خارج از فضای اطلاعات حکومتی و نظامی ساسانیان بود. ضمن اینکه از زمانی که سلمان فارسی در پی ذائقه حقیقت طلب و تعالی جوی خود، از ایران خارج شده و به شام رفته بود تا زمانی که نبردهای مسلمانان با امپراتوری ساسانی درگرفت، چندین سال گذشته بود. طبیعی است در طی این زمان، بسیاری از ساز و کارهای نظامی و متغیرهای سوق الجیشی تغییر یابند و اموری که ممکن است امروز اسرار جنگی و امنیتی به شمار می آیند، فردا روز چیزی جز یک مشت اطلاعات سوخته و بی مصرف نباشند.
بنابراین صرف اینکه سلمان فارسی اصالتی ایرانی داشته، نمی تواند به این معنا باشد که او از تمامی راز و رمزهای نظامی سپاه امپراتوری ساسانی در زمان جنگ با مسلمانان مطلع باشد. حتی بر فرض اطلاع داشتن او از آن اسرار جنگی و نظامی، گستردگی جبهه های درگیری و مختصات جغرافیایی متفاوت هر کدام از مناطقی که لشکریان اسلام وارد آن شدند، پذیرش این ایده ساده را که پیروزی مسلمانان، تنها محصول آموزش های نظامی سلمان فارسی و مشورت هایش راجع به نقاط ضعف سپاهیان ایرانی بوده، با اشکال مواجه می کند.
ثانیا: اصولا زمینه های جنگی با آن ابعاد و میان قدرت مسلطی چون امپراتوری ساسانی از یک طرف و حکومت نوپای اعراب مسلمان از طرف دیگر، به اندازه ای متکثر و پیچیده اند که نمی توان آنها را به تشویق و تحریک یک نفر تقلیل داد. در ادامه همین یادداشت به زمینه های متعددی که موجب چنین درگیری شدند اشاره می گردد.
ثالثا: منابع تاریخی شهادت می دهند که حضور سلمان فارسی نه تنها به گسترش درگیری و جنایت های جنگی نیانجامید بلکه برعکس موجب جلوگیری از خونریزی شد. او هنگامی که لشکر مسلمانان به مدائن رسید، از در صلح جویی با مردم شهر صحبت کرد و با یادآوری نسب خود که ایرانی بود، خود را خیرخواه آنها معرفی کرد و آنها را بین گزینه هایی که به صلاح شان بود، مخیّر ساخت.(18) تدبیر خیرخواهانه ای که منجر به تسلیم بدون درگیری شهر تیسفون و پیوستن چهار هزار نفر از سپاهیان ایران به لشکر اسلام شد.
رابعا: سیره اخلاقی سلمان فارسی در زمانی که به استانداری و حکومت مدائن منصوب شد نیز شاهد دیگری برای ابطال اتهامات و ادعاهای طرح شده در صدر بحث علیه این شخصیت برجسته صدر اسلام است. این اتفاق در زمان خلیفه دوم افتاد و سلمان پس از مشورت با حضرت علی(علیه السلام) و کسب اجازه از ایشان این مأموریت را پذیرفت(19) و در نهایت سادگی، بدون هیچ خدم و حشم و تشریفاتی، سوار بر چهارپایی ساده و معمولی وارد شهر شد و تمامی مردمی را که برای استقبال از او به بیرون شهر آمده بودند شگفت زده کرد.(20) او در زمان حکومتش نهایت تلاش خود را برای خدمت به مردم و ترویج عملی اسلام در میان نوکیشان ایران به کار برد. به قدری زاهد بود که زیر سایه درختان و دیوارها می زیست و با ساختن خانه برای خودش مخالف بود تا آنکه به اصرار یکی از دوستانش به اقامت در منزلی رضایت داد که بسیار کوچک و ساده بود.(21) سهمی که از بیت المال می گرفت را به نیازمندان می داد و از راه سبدبافی و کارهایی از این دست، ارتزاق می کرد.(22)
چگونه می توان چنین شخصی را با چنین اوصافی که واقعیت های تاریخی به آنها گواهی می دهد، به قدرت طلبی و مقام پرستی و منصب جویی متهم کرد، آن هم در حدی که به خاطر این خواسته های پست دنیایی، جنگی بزرگ بین همکیشان عرب از یک سو و هم وطنان ایرانی از سوی دیگر بیافروزد؟!
زمینه های شکل گیری جنگ بین مسلمانان با امپراتوری ساسانی
اینکه جنگ مسلمانان با امپراتوری ساسانیان را معلول تحریک ها و تشویق های یک فرد بدانیم تنها نتیجه عدم اطلاع تاریخی از اتفاقات صدر اسلام و وضعیت ایران در آن زمان است. در ادامه به صورت اجمالی به برخی ویژگی های ایران در آن دوران اشاره می کنیم و در ادامه توضیح می دهیم که چرا با توجه به وضعیت ایرانیان و مسلمانان، چنین جنگی - چه با فرض وجود شخصیتی چون سلمان و چه با فرض عدم او - اجتناب ناپذیر بود.
وضعیت ایران در واپسین سال های امپراتوری ساسانی:
در واپسین سال های امپراتوری ساسانی، وضعیت ایران و ایرانیان بسیار وخیم بود. زمانی رسیده بود که آئین زرتشتی با نظام طبقاتی ساسانی پیوند خورده بود و به شکل یک آئین اشرافی در آمده بود. آئینی که فقط اشراف را خشنود کرده و تبعیض در آن بیداد می کرد. زمین های کشاورزی، باغ ها و تعلیم و تعلّم در انحصار اشراف و اعیان بود. زنان و دختران، حقّ خواندن و با سواد شدن را نداشتند مگر اینکه از زنان طبقات اشراف باشند. نظام طبقاتی به حدّی بود که حتّی هر طبقه اجتماعی دارای آتشکده ای مجزّا بود. بخاطر این اوضاع وخیم بود که بعضی از محقّقین معتقدند اگر اسلام هم در آن وقت به ایران نیامده بود، به تدریج مسیحیّت بر ایران تسلّط می یافت.(23) به خاطر انحطاط موجود در سالهای آخر و اختلاف داخلی و دست به دست شدن پادشاهی میان چندین پادشاه ساسانی در مدت کم، شیرازه امور دیوانی و دینی و نظامی در ایران از هم پاشیده بود.
ناگزیر بودن جنگ بین دو قطب تمدنی نزدیک به یکدیگر:
ساسانیان طی برخی درگیری های پراکنده در مرزها با اعراب محلی، متوجه خطر حکومت نوپای اعراب مسلمان شدند و از این خطر ترسیدند و همین ترس از قدرت گرفتن اعراب تبدیل به مهم ترین عامل رقم خوردن جنگ شد. لذا سپاهی به رهبری رستم فرخزاد تشکیل دادند و به اعراب حمله کردند. در مقابل ضعف حکومت و سلب اعتماد عمومی مردم در طرف ایرانی، جبهه مسلمانان در اوج قدرت بودند. اعراب که همیشه با یکدیگر درگیری داشتند و در جاهلیت بودند، با ظهور اسلام با یکدیگر متحد شده بودند و بسیاری از رفتارهای زشت سابق را کنار گذاشته بودند.(24)
در شرایطی که تمدنی در حال افول بود و تمدنی سر بر می آورد، آن دو از تهدیدهای همدیگر در هراس بودند؛ لذا بهانه ها و انگیزه های غیر دینی و غیر نژادی، آتش جنگ بین آنها را بر افروخت؛ وقتی امپراطوری قدرتمند ایران اصرار دارد که پدیده و قدرت جدید را نابود کند و آن قدرت نیز قصد دفاع و برکشیدن دارد، بهانه هایی کوچک می تواند جنگ را ایجاد کند. این معادلات قدرت بین دو قطب تمدنی آن زمان بود که جنگ و درگیری بین آنها را ناگزیر می کرد و وجود یا عدم وجود سلمان فارسی، در این بین، عامل تأثیرگذاری نبود.
پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
سامانه پاسخگویی برخط(آنلاین) به سوالات شرعی و اعتقادی مقلدان حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
تارنمای پاسخگویی به احکام شرعی و مسائل فقهی
انتشارات امام علی علیه السلام
موسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیهم السلام)
خبرگزاری دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی
رسول الله(صلى الله علیه وآله)
إنَّ اللهَ عَزّوجلّ غافِرُ کلِّ ذنب، إلاّ رَجُلٌ اغتصَبَ أجِیراً أجرَهُ أو مَهْرَ امرأة
خداوند بزرگ هر گناهى را مى آمرزد مگر مردى را که مزد مزدبَرى یا کابین زنى را نپردازد
میزان الحکمه، جلد 1، ص 38اردوAz?rbaycanEnglish